عظمت این انقلاب به نام امام زمان ارواحنا فداه گره خورده است . یعنی این انقلاب دقیقا با نظارت مستقیم خود امام زمان ارواحنا فداه به پیروزی رسید. این مسئله را می توان به خوبی در تاریخ انقلاب لمس کرد. بارها و بارها علمای نجف و ایران به امام خمینی (ره) اعتراض می کردند و می گفتند : حضرت آقا مردم را جلوی تانک ها و گلوله های شاه نفرست اما حضرت امام می فرمود : مگر نعوذ بالله حضرت بقیه الله خلاف واقع می فرمایند که شاه باید از ایران برود.
یکی از اصحاب و یاران امام نقل می کنند: شیخی بود پیرمرد و مازندرانی ، ایشان بی سبب به امام خوش بین نبود ، حتی به بعضی ها می گفت : به درس امام نروید . طبق معمول که امام ساعت ده و ربع به درس تشریف می بردند ، من با عجله می آمدم که همراه امام به درس بروم و امام تنها نباشند.
روزی دیدم این شیخ پیرمرد در بیرونی منزل امام را می بوسید و گریه می کرد . من با تعجب به ایشان نگاه کردم ، شیخ تا چشمش به من افتاد گفت :
«الحمدلله الذی هدانا لهذا و ماکنا لنهتدی لولا ان هدانا الله»؛ گفتم : مگر چه شده؟ گفت : درس می روید؟ آقا به درس می آیند؟ گفتم : بلی . گفت : من هم برای درس به مسجد می آیم . در همین حال در باز شد و امام به بیرون تشریف آوردند . من و او همراه آقا روانه ی مسجد شدیم ولی آن شیخ از خجالت از کوچه ی دیگری به مسجد آمد . من دم در مسجد نشسته بودم ،آقا که مشغول درس گفتن بودند آن شیخ آمد نزد من نشست و گفت :
تو که می دانی من نسبت به آقا برای توهماتی بدبین بودم،ولی یک شب در خواب دیدم در حضور حضرت امیر(ع) هستم و عده ای صف کشیده و دور هم نشسته اند ، یکی یکی نگاه کردم دیدم هر کدام قیافه شان مطابق سنشان است ، دوازدهمی را گفتند حضرت مهدی ارواحنا له الفدا است ، از قیافه ایشان نور می بارید و خیلی زیبا و ملکوتی بودند و در آخر صف نشسته بودند.
بعد علمای گذشته یکی یکی از مقبره مقدس اردبیلی بیرون می آمدند. وقتی هر کدام از علما وارد می شدند این دوازده نفر به آنها احترام می کردند. ناگهان دیدم آقای خمینی از در وارد شدند و شما هم به دنبالشان هستید. آن آقای دوازدهمی تا چشمش به آقای خمینی افتاد بلند شد بعئ یازدهمی هم بلند شد ، یک مرتبه دیدم همه بلند شدند ، بعد همه نشستند ولی آقای دوازدهمی ایستاد و گفت:
روح الله! آقای خمینی عبایش را جمع کرد و گفت: بله. آقا فرمود : بیا جلو . آقای خمینی تند تند رفت جلو. وقتی خدمت امام زمان(عج) رسید دیدم یک ربع ساعت گوش آقای خمینی نزدیک دهان امام زمان بود و اموری را متذکر می شدند و حضرت امام عرض می کرد : چشم ،فلان کار را انجام دادم ،یا انشالله انجام می دهم . درست ربع ساعت تندتند حضرت توی گوش آقا چیزهایی گفتند. وقتی مطالب تمام شد آقای خمینی مقداری فاصله گرفت و حضرت رفتند که بنشینند.آقای خمینی دستی تکان داد و آن یازده نفر تعظیمی کردند و آقای خمینی عقب عقب برگشت و به حرم نرفت . من گفتم چرا آقای خمینی به حرم نرفت ؟ گفتند: حضرت امیر اینجا نشسته کجا برود.
قضایایی از این قبیل نشان دهنده ی این است که این انقلاب از اول تحت نظارت حضرت بقیه الله (عج) بوده و تا آخر این چنین خواهد ماند انشالله
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.